جزئیات قتل دختر ۳ ساله مشهدی از زبان قاتل شیطان صفت افشا شد

جوان ۲۵ ساله‌ای که با وسوسه‌های شیطانی، دختر ۳ ساله‌ای را بی رحمانه به قتل رسانده بود، با دستور قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، به محل حادثه برای تشریح صحنه قتل فرستاده شد.

قاضی «محمود عارفی راد» با تفهیم اتهام ارتکاب قتل عمدی و با استناد به موادی از قانون مجازات اسلامی، از او خواست حقیقت ماجرا را توضیح دهد.

جزئیات قتل دختر ۳ ساله مشهدی از زبان قاتل شیطان صفت

او درباره جزئیات قتل «مهرسا کوچولو» گفت: روز حادثه از خودروی یکی از همکارانم پیاده شدم. وسوسه شیطانی عجیبی بر من غالب شده بود زیرا یکی از همکارانم درون خودرو فیلم‌های مبتذل و مستهجن را به من نشان داد که صحنه‌هایی از آن در ذهنم مرور می‌شد.همان موقع چشمم به دخترخردسال افتاد که در نزدیکی منزل ما مشغول بازی بود. خانواده ام به شهرستان رفته بودند و وسوسه‌های شیطانی به سراغم آمد آن دختر کوچک را صدا زدم و او را به داخل حیاط کشاندم و به اتاق بردم.

بعد دختر که متوجه ماجرا شده بود، شروع به داد و فریاد کرد. هرچه تلاش ‌کردم جیغ نکشد، فایده ای نداشت. از شدت او را دوباره به درون حیاط بردم تا رهایش کنم، ولی وقتی داخل کوچه را دیدم، پشیمان شدم می‌ترسیدم افراد رهگذر با سروصداهای دخترک متوجه موضوع شوند و آبرویم برود!

دختر را در آغوش گرفتم و به پشت بام بردم. دیوارهای پشت بام را ساخته بودیم و از بیرون دیده نمی‌شد، اما صدای او آزارم می‌داد و از فریادهایش می‌ترسیدم. هرکاری ‌کردم ساکت نشد‌. با دست گلویش را محکم فشار دادم تا بیشتر از این سروصدا نکند، مدتی در همان وضعیت نگه داشتم تا این که پیکرش روی زمین افتاد و فهمیدم که دیگر نفس نمی‌کشد.

جسد دختر ۳ ساله در کیسه انداختم

پشیمان شدم، اما دیگر دیر شده بود. به فکر افتادم که جسد را بیرون ببرم کیسه سفیدرنگی که روی آن با ماژیک آبی نام فردی را نوشته بودند، برداشتم و جسد دختر را درون آن گذاشتم. بعد نردبان را در جایی گذاشتم که قرار بود هنگام ساخت طبقه دیگر منزل پنجره‌ای در آن نصب شود بعد جسد را از نردبان بالا بردم و از آنجا به داخل حیاط منزل همسایه انداختم که در حال ساخت بود. آنجا قبلا یک خانه کلنگی بود و همسایه با تخریب آن، قصد داشت منزلی نوساز احداث کند.

زمانی که خیالم از جسد آسوده شد، طوری رفتار کردم که کسی در محل به من مشکوک نشود، اما به خاطر گم شدن «مهرسا» ولوله‌ای در محل به راه افتاد و همه اهالی سعی می‌کردند در یافتن او به خانواده دخترک کمک کنند. حتی وقتی پدرم زمانی که از شهرستان برگشت به سراغ پدر «مهرسا» رفت و عکس او را پشت شیشه تاکسی نصب کرد. مادرم دعا می‌کرد تا دختر همسایه زودتر پیدا شود

من از ترس سکوت کرده بودم تا این که چهار روز بعد از این ماجرا فهمیدم پلیس جسد دختر بچه را پیدا کرده است.جیغ و فریاد و گریه در کوچه بلند بود و من نمی‌دانستم چه کار کنم، دوباره به داخل خانه بازگشتم، اما ساعتی بیشتر طول نکشید که کارآگاهان در کنار قاضی ویژه قتل عمد، وارد منزلمان شدند. زمانی که دستبندها را به دستم حلقه زدند، فهمیدم که دیگر هیچ راه گریزی ندارم و همه چیز لو رفته است. این بود که به ناچار ماجرا را توضیح دادم.